ای خدا......
این نیز بگذرد؛
مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی؛
مثل همه ی دوست داشتن هایی که؛
در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند؛
و هیچ کس نفهمیدشان؛
این نیز بگذرد، مثل زندگی …
“دوستت دارم” را برای هر دویمان فرستادی
هم من ، هم او
خیانت میکردی یا عدالت ؟
خیلی از یخ كردن های ما از سرما نیست.....لحن بعضی ها زمستونیه......
اونی که رفت اگه برگرده از دوست داشتن نیست واسه اینه که بهترشو پیدا
نکرده!!!
علم بهتر است یا ثروت ؟ باور کن هیچکدام ! فقط ذره ای معرفت
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…
تـو هم تلخ بودی
تلــخ !
درست مثل قطره های فلج اطفالی
كه در كودكی به خوردم می دانند !
غافل از اینكه این بار
تلخی تــو دلم را فلــج كرد ...!
خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام
آنـــقدر کــهنه
کــه می شــوَد
رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت
...بنویس
و برو... !!!
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.
جواب داد:....
اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمیدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !
نفرين به تو که با زیباترین نقاب به چهره دوست درامدی. نفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد
نميبخشمت
هرچه ها میکنم
گرم نمیشود خاطرم
بوی تعفن خيانت از دهانم میآید
هــــــــــا....
خاطر من و
خیال تو و
خیل خيانت ...
سلامتیه اون پسری که.....
10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...
گاهی برو... گاهی بمان...گاهی گریه کن...گاهی حرف بزن...گاهی فریاد بزن...گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن...گاهی رها شو...گاهی ببخش...گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن...گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن...گاهی باور کن...گاهی زندگی کن...گاهی بزرگ باش...گاهی کوچک باش...گاهی چتر باش...گاهی باران باش...گاهی شب باش...گاهی مرد باش...گاهی فرشته باش...گاهی سیلی بزن...گاهی مرگ...گاهی زندگی...گاهی سوال...گاهی جواب...گاهی دریا...گاهی برکه...گاهی همه چیز...گاهی هیچ چیز...اماهمیشه...همیشه یک انسان باش...
این معلم یک فرمول را با گچ بر روی تخته سیاه می نویسد
به نظر شما مفهوم این فرمول چیست؟
لطفا صبور باشید و به طرف پایین حرکت کنید...
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮏ !!!
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﺮﻓﺖ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻣﯿﺪﻫﺪ
در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند ،
که امروز ، اینقدر دیوانه وار ،
تشنه ی “بازی کردن” با آدم هایی؟!
بی معرفت تو اون کسی بودی که
اومدی زیر چترم,نه برای همراهی با من,بلکه فقط برای اینکه خیس نشی....بارون که بند اومد,رفتی که رفتی .....
سعی کن در زندگی یکرنگ باشی ، فرش هزار رنگ را همه زیر پا می اندازند
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را !
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
سهمیه هوای من هم برای تو …
برای نفس نفس زدن در آغوش او لازمت میشود !
نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !
حالم خوب نیست ! گونه هایم میسوزد ..
برای گریه کردن راهی تازه یافته ام
اشکهایم را این بار روی دلم میریزم
بایک تیر دونشان میزنم !
هم کسی گریه ام را نمیبیند ،هم دلم خنک میشود.